سِحر مي شوم سَحَر مي شود بهار مي شود از آسمان شكوفه مي بارد اين منم يا تو نمي دانم  هرچه هست ماييم و او و هيچ نيست اينجا بهار ماندني شده لبخندت جادو مي كند ستاره ها به زمين مي ريزند بهار مي رقصد پاييز مي خرامد تابستان يخ كرده زمستاني نيست همه قله هاي دنيا سر خم كرده اند در برابر قله هايي كه هر ثانيه از بين خوشبختي هايمان مي رويد اين سلسله جبال خوشبختي است كه جاي پايمان را يراي نشان دادن به تاريخ يادگار نگاه مي دارند