سلام 
بالاخره انتظار به سر رسید و نتایج کنکور اعلام شد، خوشوقتانه بچه ها نتایج خوبی کسب کردند. لطف خدا هم شامل حال من شد موفق به کسب رتبه ۸ مدیریت اجرایی شدم، ابتدا از همه ی دوستانی که تبریک گفتند، تشکر می کنم و به خصوص از عزیزی که وقتی برای کنکور آماده می شدم خیلی چیزها به من آموخت.
ماجرا از این قرار بود،از دانشگاه مرخصی گرفته بودم، سالن مطالعه دانشگاه آزاد مشهد درس می خوندم، مسجد دانشگاه، با یه آقایی آشنا شدم که بعدا واسه من شد اسطوره توکل ،این بابا با دست و جیب خالی از تهران پای پیاده با زن و بچه راه افتاده بود دور دنیا اون جوری که الان یادمه ترکمنستان و ترکیه رفته بود باز برگشته بود ایران ،که اول ایرانگردی بعد جهانگردی ، اون موقع هم رسیده بود مشهد ،خلاصه جونم براتون بگه که این آقا اشک می ریخت و از بزرگی ها و کمک های خدا که توی راه به چشم دیده بود تعریف می کرد.
این شما و این هم این اصل ماجرا در نامه ای که حدود ۲۰ روز قبل کنکور برای خواننده های سایت ایشون فرستاده بودم:
سلام
می خواهم راز بزرگی را که زندگی مرا دگرگون کرد با شما در میان بگذارم تا حسرتی که بعد از کشفش به دلم ماند که ای کاش زودتر می فهمیدم، کمتر به دل شما بماند.
من مهندسی برق خواندم،چند وقتی بود تصمیم گرفته بودم ارشد مدیریت شرکت کنم،همه جوانب کار را هم دقیق و خط کشی شده اندازه گرفته بودم،اما مثل کنکور کارشناسی که با وجود همه این کارها به نتیجه ایده آلم نرسیدم، همچنان بخشی از کارها درست از آب در نمی آمد.
تا اینکه یک روز آن اتفاق خاص افتاد،در مسجد دانشگاه،بعد از نماز اعلام کردند، جهانگردی ایرانی می خواهد صحبت کند،اما من که مثل همیشه وقت نداشتم بلند شدم،اما خلوص و شور و هیجان آقای نصیری دوباره مرا نشاند، از خدا می گفت،خدایی که با توکل به او از تهران، با همسر و فرزند، پای پیاده در حالی که تقریبا تنها دارایی اش ایمان بود،جهانگردیش را آغاز کرده بود تا مردم دنیا را در این عشق و ایمان سهیم کند، و امروز بعد دیدار از کلی شهر و کشور به مشهد رسیده بود،داشت از نشانه ها و کمک های آشکار خدا در راه می گفت که ذهنم مجال نداد بقیه حرف هایش را دیگر بشنوم.
برای من که پیش از هر کاری از مدت ها قبل برنامه ریزی و همه چیز را حساب و کتاب می کردم و باز هم یک جای کار می لنگید،خیلی عجیب بود،کار ایشان به هیچ وجه در معادلات ذهنی من جا نمی شد،چند روزی گیج بودم در این مدت خیلی چیزهایی که شنیده ولی معنی آن ها را درک نکرده بودم پیش چشمم می آمد مثل "هرکس خالصانه در راه ما تلاش کند قطعا هدایتش خواهیم کرد" -آیه ۶۹ سوره عنکبوت-و یا آیه ۷ سوره محمد که می فرماید:"اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و قدم هایتان را استوار می گرداند".
ذهن محدود و منطقیم خیلی دلش می خواست کمک کند مثلا دو دو تا چهارتا می کرد و می گفت،ببین، اگر تو خالصانه برای یک آدم بزرگوار کار کنی،اگر در جایی بتواند،حتما کمکت می کند،خدا که خیلی بزرگتر از آن آدم بزرگوار است،اما ذهنم نمی توانست بفهمد چه قدر بزرگتر و این شد که آرام آرام، چهار چوب محدود دودو تا چهارتایی ذهنم کمر خم کرد، اینجا بحث دو دو تا هزارتا و دودو تا یک میلیارد تا و دودوتا بی نهایت تا بود و این چهارچوب خشک که نتوانست خدا را در معادلاتش جا بدهد،شکست.
از آن روز به بعد نگرش من به زندگی کاملا عوض شد،سعی می کردم به جای خودم خدا را محور زندگی ام قرار دهم،تمام نتوانستن ها و ترس ها از وجودم رفته بودند، بی نهایت را در قلبم احساس می کردم، قلبی که هرگز اینگونه گرم و سرخ نتپیده بود، شیوه درس خواندنم و نتیجه ای که می گرفتم به طرز چشم گیر و محسوسی بهبود پیدا کرد و رتبه ام در آزمون های آزمایشی از ۵۰ به ۵ رسید.
از همین امروز که این راز را با شما در میان گذاشتم تا آزمون سراسری فقط ۱۹ روز دیگر باقی مانده و البته این آزمون که قبل از این به نظرم غول بزرگی می آمد، حالا در برابر بزرگی راه عشق سنگ کوچکی بیش نیست،اما من هم هنوز خیلی نو سفرم،از شما صمیمانه می خواهم، دعا کنید تا بتوانیم این سنگ های ریز و درشت را با موفقیت از جاده عشقمان برداریم و به همین زودی ها از راهی که می رویم،برای تمام مردم جهان،عشق سوغات بیاوریم. یا حق
پانوشت:
البته از کنکور که اومدم، خب احساس می کردم کنکورو خوب دادم،قرآن را به اتفاق باز کردم ،این آیه های سوره یونس اومد:
« و کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر میدهد; زمانی که در کشتی قرارمیگیرید، و بادهای موافق آنان را (بسوی مقصد) حرکت میدهد و خوشحال میشوند، ناگهان طوفان شدیدی میوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها میآید; و گمان میکنند هلاک خواهند شد; در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص میخوانند که: «اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!» (۲۲)
اما هنگامی که خدا آنها را رهایی بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم میکنند. ای مردم! ستمهای شما، به زیان خود شماست! از زندگی دنیا بهره (میبرید)، سپس بازگشت شما بسوی ماست; و ما، شما را به آنچه عمل میکردید، خبر میدهیم! »(۲۳)
خلاصه اولتیماتوم خطرناکی بود،اینو گفتم که بگم هر وقت مصداق آیه دومیه بودم و دوستی تذکر داد،قطعا دوستیشو ثابت کرده.